RT News

Friday, June 19, 2009

آقای خامنه ای! مردم شما را سر جای تان می نشانند


the guilt of Shah is that he says what I say not what PEOLPE say, whoever claims such a thing is surely going astray and is condemned by us!”

Do you see how power blinds pple so that they go against their own principles!
That’s what he is doing now





جمعه 29 خرداد 1388


iranali_khamenei_2.jpg

جناب آقای سید علی خامنه ای

اظهارات امروز شما همه اتفاقات رخ یافته روزهای اخیر را متوجه حضرتعالی می کند. از سوی دیگر دیروز اعلام شد که سرکار خانم رجایی، همسر شهید رجایی، نخست وزیر و رئیس جمهور محبوب آیت الله خمینی را در حرم حضرت معصومه دستگیر کرده اند و وی را به زندان برده اند، چرا که او نیز مانند میلیونها ایرانی دیگر به ظلم و بی عدالتی که بر این ملت رفته است، اعتراض کرده بود و دولت تحت امر شما صدای او را هم نتوانست تحمل کند. حق نخست وزیر محبوب آیت الله خمینی و نخست وزیر سابق خودتان بر اساس شواهد بسیار و قرائن بیشمار، در انتخاباتی پرشکوه و بی نظیر غصب شده و شما پیش از آنکه حتی پیرمردهای منصوب خودتان انتخابات را تائید کنند، بی صبرانه بر دروغی بزرگ مهر تائید زدید و با همین کار، هم از وظیفه قانونی تان تخلف کردید و هم شرط " عدل" را که از شروط اصلی ولی فقیه است، زیر پا نهادید. اینها همه به کنار، سووالی بزرگتر مطرح است، شما می دانید چه می کنید؟ می دانید به کجا می روید؟

آقای خامنه ای!
مرا به عنوان یکی از نویسندگان سرشناس ایرانی می شناسند، برخی بر این کلمه " خوب" را هم می افزایند، یکی از اینها روحانی شریفی است که هفت سالی قبل که از زندان بیرون آمده بودم گفته بود " آقا گفته اند تو و فلانی نویسنده های خوبی هستید، چرا نمی نویسید؟" و این زمانی بود که تازه از زندان بیرون آمده بودم به جرم نوشتن و روزگارم بخاطر حفظ حرمت همان قلمی که خدای به آن قسم خورده بود و قاضی شما بی حرمتش کرده بود، ویران بود و هنوزم بر این باور بودم که قلمم می تواند جز هدیه کردن لبخندی به ملت شاید کاری دیگر هم بتواند بکند. خوانده بودم روایت شاعرانه و مسحور کننده عبدالفتاح عبدالمقصود را از زندگی " علی بن ابیطالب" و قصد کرده بودم که سه چهار سالی از زندگی ام را بگذارم برای نوشتن زندگی امام حسین.

این وسوسه تنها در من کافر نبود که سرگذشت آن بزرگان را بسیاری از هم قبیلگان من نوشته اند، از همان عبدالفتاح عبدالمقصود بگیر تا شاعران و نویسندگان بزرگ ایران و عرب و حتی نویسنده بزرگ ایرانی مرحوم غلامحسین ساعدی که می خواست " مقتل" را بنویسد و ما همگی بیش از آنکه اهل شریعت باشیم، سرگشتگانی بودیم که با خدای خویش عاشقانه به مهر و قهر بودیم، نه چون رفقای شما که بندگی و بردگی منش و روش شان در مواجهه با خدای است. من به قول آن پیر، بینوا بندگی سربه راه نبودم، و راه بهشت مینوی من بزروی طوع و خاکساری دیگران نبود، اما جای آفتاب را می دانستم و کلمه را می شناختم و می دانستم که آن کسی می تواند راوی شرق باشد که خورشید عشق در دلش طلوعی کرده باشد، نه آنان که تمام روحشان را شب گرفته است و کلمات شان غروب می کند وقتی که روایت را آغاز می کنند. اما نشد، نشد و نشد آن کار که بشود. داروغگان و شحنگان دستگاه داغ و درفش چنان کردند که رخت بر بستیم از وحشت زندان سکندر و خراجات سنگین تان را هم تاب نیاوردیم و حالا گرفتاری ماست و این غول های بیابان. که می بینید هر چه باشند از آن راهزنان خیابانی چکمه پوش و چماق به دست شریف تر اند.

باری، شرح خویش را دادن مقصد من نیست، اما بهانه ای است که فراموش نکنید که کدام کس با شما سخن می گوید. چند سالی قبل نیز کاری کرده بودید و من نیز به خشم چیزی نوشته بودم و اسباب زحمت برای من شد و چنان که گفته اند اسباب کینه برای شما. که می گویند کینه های تان سخت است و از دل برون نمی رود، وقتی که آمد. و لابد باید که باز حکایت این روزها را می شنیدم و تصویرش را که در هر رسانه بازتابیده می دیدم و لب سکوت به دندان می گزیدم و راه خاموشی برمی گزیدم...... اما و اما، که این بار گوئی کار چنان از دست بشده است که سکوت معنا نمی دهد، وقتی سه میلیون نفر نفرت شان از بی عدالتی و ظلم را در حد فاصل انقلاب و آزادی در سینه حبس می کنند و تنها به اشارت انگشت داستان پیروزی دزدیده شده شان را می گویند.

خون را بنا نبود بریزید که ریختید و حد را بنا بود نگه دارید که نگه نداشتید و حرمت را بنا بود حفظ کنید که بی حرمتی کردید و با بی انصافی و بی هیچ عدالتی حق ملتی را پایمال کردید. پایمال کردید حق میلیونها آدم را و بعد مرد دروغگوی شهر بی شرمانه یک ملت بزرگ و شریف را " خس و خاشاک" نامید، همو که غلام حلقه بگوشی بود و خریدیدش، به قیمت فروختن همه آنان که از بزرگان آن قبیله بودند. نمی گویم که عقل، نمی گویم که عدل، نمی گویم که شرافت، نمی گویم که درایت، نمی گویم که هشیاری، نمی گویم که مصلحت داری، نه، اینها را بگذاریم و بگذریم، می پرسم که قیمت را چرا درست حساب نکردید؟

می گویند هر چیزی قیمتی دارد، و می گویند هر چه بگیری چیزی می دهی. حساب نکردید این که می گیرید قیمتش چقدر است در مقابل همه آنچه می دهید؟ این غلام بچه ای که در بازار مکاره دروغ و فریب مفت هم گران است، به چه قیمت خریدید؟ به قیمت سرشکستن و زبان بریدن و زخم زدن بر تن ملت خودتان؟ به قیمت کشته شدن خلقی شریف و مردمی آزاده که تنها حق شان را بر اساس قول خودتان می خواهند؟ به قیمت طعن و لعن و نفرین میلیونها انسان که از ترس قداره بندهای چکمه پوش و ریشوهای بی ریشه قمه به دست و نفر بر های ضد شورش در سکوت راه می روند و هیچ نمی گویند تا حداقل در این ساعات سکوت کمی به خودتان فکر کنید؟

این غلام بچه را خریدید به قیمت به آسمان رفتن صدای آلله اکبر میلیونها آدمی که حق شان را ظالمانه نقض می کنید؟ یک بی لیاقت بی ادب را چون موجودی وحشی به جان این ملت انداختید و سگان را رها کردید و سنگ های بنای حکومت خودتان را بستید و رئیس مجلس خبرگان تان را در حصر نگه داشتید؟ حداقل حق همسایگی ده بیست ساله و رفاقت چهل ساله با هاشمی را نگه می داشتید، یعنی واقعا به هیچ رفیقی نیاز ندارید؟ آن شنیدم که گفته اید آنان که به خیابان می آیند مسوول جان شان خودشان هستند، چرا؟ آیا خیابان های کشور ملک طلق مرحوم ابوی شماست؟ آیا مردم حق ندارند در خیابانهای شهر از حق شان دفاع کنند؟

آقای خامنه ای!
شما که به آخرت اعتقاد دارید! نمی خواهم به روزهای محشری که در تهران به راه افتاده فکر کنید، به روز محشر آن جهان که باور دارید؟ نمی خواهم به آشکار شدن اسرار یک دروغ ساده لوحانه که ملتی باورش نمی کنند و سرانجام آشکار خواهد شد باور کنید، حداقل به " یوم تبلی السرائر" که اعتقاد دارید؟ چطور می توانید در آن قیامتی که لابد باورش دارید با استاد و معلم تان آیت الله خمینی مواجه شوید و بگوئید که تمام اهل بیت اش را از بیت تان راندید؟ و هر که او از خود می شمرد، جزو غیرخودی ها بشمار آوردید؟ چطور می توانید با او مواجه شوید و بگوئید که در حکومت عدل شما همسر رئیس جمهور محبوب او رجایی را زندانی کردید؟ چطور می توانید با او مواجه شوید و بگوئید حق نخست وزیر او را که محبوب ترین رجل اجرایی کشور نزد آیت الله خمینی بود، انکار کردید و حق مرد صدیقی مانند موسوی را پایمال کردید و دروغگویی چاپلوس را بناحق به جایش گماردید؟

چطور می توانید با او مواجه شوید و بگوئید که هاشمی رفسنجانی را که امین ترین اصحاب خمینی بود، در حکومت تان دزد خواندند و فرزندانش را ممنوع الخروج کردند و شما هیچ نگفتید و خوشحال هم شدید؟ چطور می توانید با سردارانی که برای دفاع از ایران در جنگ بشهادت رسیدند مواجه شوید و به آنها بگوئید که خانواده های آنان که امانت شان نزدتان بودند، از خود راندید و مشتی دروغگوی ریاکار را به آنها ترجیح دادید؟ چطور می توانید به آیت الله خمینی بگوئید که بهترین شاگردانش را در تنگنا گذاشتید و یک مشت روحانی قدرت طلب را تنها به این دلیل که شما را دوست می داشتند، بر آنان ترجیح دادید؟ لابد زمانی هست که تا پیش از آن روز به همه این سووالات پاسخ بدهید. شاید به من بگویند که همچون منی که به هیچ چیز اعتقاد ندارم چرا نگران شمایم، نه، من نگران شما نیستم، فقط می خواهم بگویم که همه چیز به این آسانی تمام نخواهد شد. آنها که بارگه داد بودند، از ایوان مدائن شان هیچ نماند، شما می خواهید با این خیابان پاستور چه کنید؟

جناب خامنه ای!
در این روزها صداهایی در شهر بلند است. بشنوید. سی سال قبل مردی دیگر بر صندلی اقتدار این کشور نشسته بود که صدای ملت را دیر شنید، دیر شنید و وقتی شنید قول داد که انتخابات بعدی را عادلانه برگزار کند. اما کار به جایی رسید که برای یافتن گوری هم در این دنیای پر قبرستان سرگردان بود. البته چنان کرده ایم و کرده اید که مردمانی برایش دایم آرزوی آمرزش می کنند و صدبار توبه می کنند که چرا چنان کردند. اما وقت همیشه نیست. گاهی پیش از آنکه فکر کنی اتفاق می افتد. وقتی توفان آغاز شد، نه از تاک نشان می ماند و نه از تاک نشان. من نگران تغییر حکومت نیستم، نگران خونهایی هستم که ریخته خواهد شد، اگرچه اکنون نیز خون بر سنگفرش های خیابان نشسته است. از عاقبت ظلم بترسید.

ظلم را مردمان برنمی تابند، آتش شان می زنید زبانه می کشند، می زنیدشان فریاد می زنند، بر سرشان می ریزید رودی می شوند و جاری می شوند و کاری می شود که دیگر از هیچ کاره ای هیچ کاری نیاید. با ظلم حکومت کردن نمی شاید. شاید گفتنش بد نباشد و این سخن را هرگز فراموش نکنید که آن بیت، حصن حصینی نیست که تا ابد آباد بماند و آن حرم را چنان محترم نگاه نداشته اید که وقتی شمشیردارتان همه را بزند، مردمان مقیم حرم بمانند. حکومت جمهوری اسلامی از مسیری دشوار گذشته است، باور نکنید که هماره و با هر ظلمی که بر مردمان برود، تسلیم و رام می مانند. در این انتخابات از صد نفر از بزرگان همین حکومت حداقل هفتاد نفرشان پشت سر میرحسین موسوی بودند و به زحمت بیست نفرشان پشت سر احمدی نژاد، مردم به موسوی رای دادند، شما با تائید تقلب بزرگ انتخابات چنان کردید که هفتاد درصد حکومت هم توسط خودتان حذف شده است. بترسید که اگر هر فرمانی بدهید، حتی اعضای نزدیک به شما هم امرتان را مطاع ندانند.

آقای خامنه ای!
آنچه در این انتخابات رخ داد، تنها یک دروغ بزرگ نبود. دروغی چنان بزرگ و موهن که اثباتش از انکارش بسیار ساده تر است. آنچه مردم را عصبانی کرد و به خیابان کشید، وقاحت و بیشرمی بی حد رئیس جمهور در انکار همه واقعیت ها جلوی دوربین تلویزیون بود، او بدون اینکه به شعور مردم احترام بگذارد، حتی به قدرت محاسبه ریاضی مردم هم بی احترامی کرد. آنچه در این انتخابات مردم را عصبانی کرد این بود که رئیس جمهور اینقدر ارزان رای و فکر مردم را می خواست بخرد. آنچه در این انتخابات مردم را عصبانی کرد این بود که او به چشم مردم هم دروغ گفت و به آنان گفت چیزی را که می بینند اتفاق نیفتاده است. آنچه در این انتخابات اتفاق افتاد این نبود که چرا در شمارش آرای مردم تقلب شد، این بود که چرا آرای مردم اصلا شمارش نشد. آنچه مردم را عصبانی کرده است این است که رئیس جمهور میلیونها ایرانی مخالف خودش را خس و خاشاک نامیده است. آقای خامنه ای! ما آدمیم، خس و خاشاک نیستیم.

از سوی دیگر آنچه در این انتخابات رخ داد این بود که بعد از 28 سال به روی جمعیت خیابانی شلیک شد، فقط بخاطر اینکه آنان حق قانونی شان را می خواستند. پلیس مردمی را کشت که در کمال سکوت و آرامش چهار ساعت در خیابان راه رفته بودند. شوربختانه دولت در این چهار سال آنقدر پول نفت داشته است که همه اراذل و اوباش را به لباس شخصی های دولتی تبدیل کرده است. آنها هستند که با قمه و باطوم به جان مردم افتاده اند.

در این انتخابات حرمت شهدای جنگ هم شکسته شد، حرمت کسانی که مردم آموخته بودند که آن بزرگان فداکار حافظ ناموس مردم بودند. در این انتخابات حرمت روحانیت و مرجعیت هم شکسته شد. ما به این حرمت نیاز داشتیم و داریم، همیشه باید خانه ای باشد که بتوان از دست ظلم به آن پناه برد. آنچه در این انتخابات رخ داد این بود که به 26 سال از زندگی سی ساله جمهوری اسلامی و به تمام رهبران آن، جز شخص شما، بی احترامی شد. و البته تاریخ به یاد ندارد که حکومتی چنین با خود بیرحمی کرده باشد، تنها بخاطر اینکه انتخاب شخصی دیگر را تاب نمی آورد. آقای عزیز! آنچه بی حرمت شد چنان بزرگ است که براحتی نمی توان از آن گذشت. اما از همه چیز مهم تر این است که شما، با حرمت شکنی روحانیت و دانشگاه و ملت و مجلس و انقلاب و جمهوری اسلامی خودتان را بی حرمت کردید، آیا ادامه عمر دولت احمدی نژاد ارزش این همه بی حرمتی را داشت؟ آیا بخاطر این دولت بی لیاقت که هر روز میلیونها نفر نفرینش می کنند، تا کجا حاضرید بمانید؟

آقای خامنه ای!
بسیاری از سرداران جنگ، بزرگانی اند که حاضر نیستند دروغی به این بزرگی را بپذیرند، آنها اوباش گردن کلفت نیروی ضد شورش نیستند که مثل سگ هار به جان ملت بیفتند، مطمئن باشید در روزی که دور نیست، آنان در کنار مردم خواهند ایستاد. آنانی که بخش از جان شان را برای دفاع از ملت فدیه کرده اند، روبروی ملت نمی ایستند. کارکنان دولت نیز غلامان حلقه به گوش رئیس جمهور نیستند، حتی به کارکنان وزارت اطلاعات تان هم اعتماد نکنید، آنها هم حاضر نیستند از دروغی به این بزرگی دفاع کنند. و از همه مهم تر ملتی هستند که راه خیابان ها را یاد گرفته اند. این ملت دیگر از هیچ کس نمی ترسند.

متاسفانه یا خوشبختانه چنان راه حضور همه رسانه ها را بسته اید که دیگر هیچ صدایی جز صدای ملت در شهر شنیده نمی شود. نه صدای آمریکا، نه صدای انگلیس، نه صدای اسرائیل و نه حتی صدای روشنفکران، فقط صدای پارازیت دولت حاکم بر رسانه هاست. اما صدای مردم بلند است، بلند تا آسمان. به چه زبان باید بگویند؟ در شعارها می گویند، نمی شنوید؟ سه میلیون نفر با سکوت و انگشت های نشانه شده حرف می زنند، نمی شنوید؟ بر کاغذهایی که در دست شان است، می نویسند، نمی خوانید؟ بر دیوارهای شهر نظرشان را نوشته اند، نمی بینید؟ آیا شبها صدای مرگ بر دیکتاتور و الله اکبر را نمی شنوید؟ چگونه باید بگویند تا بشنوید؟ آنان حق شان را می خواهند، آنها به مردی که یک سال وزیر خارجه و هشت سال نخست وزیر دوران جنگ و بیست سال عضو مهم ترین ارکان قدرت بود، با شادمانی تمام رای داده اند و حالا هم حاضرند تا پای جان از رای شان دفاع کنند. آنها برای دفاع از عدالت شهید داده اند. نمی بینید؟

کاری که باید بکنید کاری ساده است، باید حق مردم را به آنان برگردانید، همان چیزی که هر انسان شریفی از آن دفاع می کند. انتخابات را باید باطل کنید تا مردم آزادانه انتخاب شان را بکنند. این همه چیزی است که مردم می خواهند، اگر این را ندهید، آن وقت ممکن است مجبور بشوید چیزهای بزرگتری را بدهید. مردم ایران با شنیدن خطبه های نماز جمعه شما عصبانی و خشمگین شده اند ولی متانت شان را از دست نمی دهند، آنان به راهپیمایی های گسترده شان ادامه می دهند. آنها بدون نفرت و خشم حق شان را می گیرند. آقای خامنه ای! مردم بزرگوار ایران قدرتمند تر از آن هستند که فرض می کنید، آنها به خیابان آمده اند، در خیابان می مانند، حق شان را می گیرند و شما را هم سر جای خودتان می نشانند.

در جهان گورستانهای بی شماری است که در آن مردانی خفته اند از قبیله سیاست، که چیزی شبیه به همین حرف های شما را زده اند، آنان یک چیز را فراموش کرده بودند، و آن اینکه شترهای مرگ در کاخ و بیت رهبران هم می خوابند. هیتلر و استالین و پل پت و لنین و شاه و آیت الله خمینی مردند، شما هم بالاخره می میرید. وقتی مرگ بزرگان فرا می رسد دو واکنش در عموم مردم ایجاد می شود، گروهی برمزار مرد بزرگ می گریند و گروهی دیگر نفرینی ابدی را نثارش می کنند.

آقای عزیز! تا مرگ نرسیده است و دچار نفرین ابدی مردم نشدید، حرف تان را پس بگیرید و بگذارید همان خامنه ای معمولی باشید، آدمی که مردم او را یک آدم بی قدرت، پر کینه و بدون موضع مشخص می دانند، یک رهبر ضعیف که شاید بشود تحملش کرد. اما اگر هوس کنید که ادای بزگتر از خودتان را در بیاورید و دستور کشتن بدهید، ما باورتان نمی کنیم، شما این کاره نیستید برادر. مردم هم اینقدر ترسو نیستند، مردم ایستاده اند و اگر باد بکارید توفان مردم را درو خواهید کرد.



ابراهیم نبوی
dear before death comes to you and you have time make up your mind and let to be the ordinory khameneee, the one who people know him as a powerless,vidictive and with no stance, a weak leader that may be tolerated
if you desire to act as great as you are not and people are not so coward, peole are standing aganist you

and anythinf that you do against them you will see its reaction against yourself finish
did you see all of it with out problem

if you desire to act as great as you are not and order to kill civillian

we don't belive you you are not in this scale

if you desire to act as great as you are not

and people are not so coward


-------------
چهارشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۸۸
صورت حساب خود را بپردازید
ابراهيم نبوي
e.nabavi(at)roozonline.com

در راستای انتخاب یک رئیس جمهور کم مصرف و پردوام، یک صورت هزینه های تبلیغاتی رئیس جمهور منتشر شده بود که برای محاسبه دقیق آن موارد زیر تعیین شده و اعلام می شود.



پذیرائی از جمعیت: نفری دو هزار تومان برای 3 هزار نفر در 400شهر کوچک و 20 هزار نفر در 5 شهر بزرگ جمعا 2600 میلیون تومان



پول پاکتی به میزان نفری چهل هزار تومان برای چهار میلیون نفر در طول سال ضربدر چهار برابر می شود با 640 میلیارد تومان



آوردن جمعیت: به مدت چهار سال اضافه کار به 30000 نفر برای 50 سفر استانی به مبلغ تمام شده در هر سفر 50 هزار تومان می شود یک و نیم میلیارد تومان



چاپ 60 میلیون پوستر برای بی احترامی به همه دیوارهای کشور از قرار هر پوستر 150 تومان همراه با بروشور و نشریه و چاپ دی وی دی و کتاب " معجزه هزاره سوم" و " فرزند ملت" و چاپ مجدد " نبرد من" آدولف هیتلر جمعا دوازده میلیارد تومان، هزینه توزیع هر پوستر 150 تومانی نیز 200 تومان و هزینه پاره کردن آن مجانی محاسبه می شود.

چاپ سی هزار بنر تبلیغاتی در اندازه سی متر در بیست متر برای تا ته فرو کردن واقعیات تلخ در چشم هموطنان هر کدام به مبلغ 100 هزار تومان جمعا می شود 3 میلیارد تومان



پرچم ایران برای زدن توی سر مخالفان، به میزان شصت هزار دسته، هر پرچم هزار تومان جمعا شصت میلیون تومان، هزینه تحقیر پرچم محاسبه نشده است.



پرچم حزب الله لبنان برای تبلیغ احمدی نژاد، به میزان صدهزار دسته، هر پرچم هزار تومان جمعا صد میلیون تومان



موتور هوندا 125 بدون اگزوز همراه با موتورسوار و گاز اشک آور و چماق و غیره، به تعداد 50 هزار نفر در سراسر کشور برای نیم ساعت جشن پیروزی و سه ماه کتک زدن مردم از قرار هر ماه 800 هزار تومان جمعا 40 میلیون تومان تمام



هلیکوپتر برای رفتن به سفر تبلیغاتی به میزان سی بار( با نرخ دولتی محاسبه شده و پرداخت صورت نگرفت)



چهل هزار اتوبوس برای آوردن بیست هزار طرفدار و برای بند آوردن خیابان برای پنجاه سفر استانی از قرار هر اتوبوس بیست هزار تومان در روز برای چهار سال سفر تبلیغاتی جمعا 800 میلیون تومان



سیب زمینی برای تبلیغات انتخاباتی به میزان چهارصد هزار تن



پرتقال اسرائیلی برای نشان دادن مخالفت با صهیونیزم و افزایش آرای رئیس جمهور به میزان هفت تن



چک پول پنجاه هزار تومانی به میزان صد هزار قطعه از محل ارث باباش جمعا پنج میلیارد تومان



چک پول بیست هزار تومانی به میزان پنجاه هزار قطعه از محل ارث پدر دیگر جمعا یک میلیارد تومان



هزینه 7500 ستاد در سراسر کشور برای تبلیغات، به اجاره متوسط ماهانه چهار میلیون تومان جمعا سی میلیارد تومان



ارسال 750 میلیون پیامک تبلیغاتی برای پیشبرد فرهنگ و ادبیات تبلیغاتی و افشای رقبای محترم و معمولی از قرار هر پیامک 15 تومان جمعا 11 میلیارد تومان



تبلیغات تلویزیونی روزانه حداقل دو ساعت از هفت شبکه تلویزیونی به صورت سفرهای استانی و سخنرانی و پخش مستقیم راز بقا و آگهی چی توز بدون محاسبه هزینه ساخت و فقط هزینه پخش، هر روز 240 میلیون تومان برای چهار سال جمعا می شود 350000 میلیارد تومان



هزینه ساخت فیلم های تبلیغاتی پخش شده توسط دی وی دی و پخش شده از صدا و سیما حداقل شش فیلم جمعا دو میلیارد تومان



عکاسی به مدت چهار سال بصورت مداوم توسط صدها عکاس برای ایجاد آلودگی تصویری، هزینه غیر قابل محاسبه است.



سه هزار نفر نیروی ضد شورش، برای اثبات نتیجه انتخابات، به مدت یک ماه محاسبه شده است. هزینه دقیق قابل محاسبه نیست.



گاز اشک آور، به میزان کافی در کلیه صحنه ها جهت درآوردن اشک آدمهایی که در جشن پیروزی حضور فعال داشتند.



مسلسل کلاشینکوف، به تعداد هفت هزار قبضه هر عدد 200 هزار تومان جمعا یک و نیم میلیارد تومان



تانک، برای اثبات قطعی نتیجه انتخابات در مراحل پایانی به تعداد سیصد دستگاه( هزینه غیر قابل محاسبه است)



زنجیر چرخ، برای برخورد قاطع با مشارکت کنندگان در انتخابات به میزان هفت هزار متر از قرار هر متر هزار تومان جمعا هفت میلیون تومان



تایر برای آتش زدن، جهت روشن کردن روی کیک انتخابات به تعداد 1200 حلقه از قرار هر عدد دست دوم 20 هزار تومان جمعا 24 میلیون تومان



جان آدم، چهل نفر تا به حال، این موضوع فعلا هیچ قیمتی ندارد.



جمهوری اسلامی، یک عدد، قیمت مشخص و معینی ندارد. این شیئی در جریان انتخابات توسط نامزد مذکور کاملا مصرف شد.



رهبری، یک عدد، قیمت آن شناور بوده در طول انتخابات کاهش اساسی داشته است.



جمع کل هزینه های انتخاب محمود احمدی نژاد: 350710631000000 تومان

اگر فرض کنیم آرای واقعی احمدی نژاد 12 میلیون نفر باشد، برای انتخاب هر نفر سی میلیون تومان هزینه شده است

و اگر فرض کنیم که واقعا احمدی نژاد 24 میلیون رای آورده است، برای اینکه هر ایرانی به او رای بدهد، مبلغ 15 میلیون تومان برای هر رای هزینه شده است.



نتیجه گیری مالی: شما یک سوسک را هم می توانید رئیس جمهور کنید، فقط خرجش بالاست.

نتیجه گیری اخلاقی: وقتی اخلاق از بین رفته باشد، از پول می توان برای افزایش محبوبیت استفاده کرد.

شعار انتخاباتی: پول نفت مونه، یکی دیگه در کن

نتیجه گیری سیاسی: برای روی کار آوردن یک رئیس جمهوری که سیاستش صرفه جویی است، باید کلی اسراف کرد.

نتیجه گیری حسابداری: بخش وسیعی از هزینه ها محاسبه نشده است.

نتیجه گیری اداری: تقریبا تمام فروش نفت کشور در چهار سال گذشته برای انتخاب احمدی نژاد مصرف شده است، البته باضافه یک حکومت و تعدادی از رهبران آن
----------
Ibrahim Nabavi's letter to a young friend
MEMRI translates Iranian satirist Ibrahim Nabavi's open letter to President Ahmadinejad, in the online Persian daily Rooz.


"...In your explanation [about this letter], you said that you had written to [President] Bush to present a solution to the problems in the world. What an excellent idea. But have you noticed that the problem in the world is you yourself? Do you know that it is you who are the cause of most of the bad luck and punishments now descending upon the free peoples and the countries of the world? [Do you know] that if there is a problem that must be solved, it is called Ahmadinejad?...
[...]
"In your letter to George Bush, you wrote: 'There are prisoners in Guantanamo who have not been tried; they have no access to attorneys, their family cannot visit them, they are being held outside their country, and there is no international supervision [of their treatment in prison].'

"My young friend!

"What business is this of yours? Such a statement should be made by the president of a country with no political prisoners, and whose prisoners have trials, and access to attorneys... If the Guantanamo prisoners don't have access to attorneys, at least in America attorneys aren't thrown into jail every other day. The president of a country that imprisons the likes of Abd Al-Fattah Sultani,(2) Shirin Ebadi,(3) Mehrangiz Kar,(4) and other attorneys has no right to criticize [prisoners'] lack of access to attorneys in the prisons of another country.

"Did Akbar Ganji(5) have the right to family visits [when he was in] Evin prison? At this very moment, isn't there in Evin a philosopher named Ramin Jahanbegloo(6) – who has no connection whatsoever to terrorism, violence, etc? Why are you pushing your nose into this matter?

"Is there international supervision in the prisons in Iran, for you to complain of the lack of the same at Guantanamo?..."
29 خرداد 1388

No comments: